جامعه شناسی فرهنگ

  • جامعه شناسی فرهنگ

در بحث جامعه شناسی فرهنگی، امروزه تحقیق جامعه شناختی تلاش می کند تا خود را بیشتر با اشکال روزمره فرهنگ، همچون آداب میز غذا، اشکال مختلف سرگرمی همچون ورزش و بازی ها، سبک های گفتگو و غیره درگیر کند. همچنین امروزه در تحقیقات تجربی ابعاد غیرمادی فرهنگ برجسته تر شده است، یعنی فهم مفاهیم، موقعیت ها، هنجارها و ارزش هایی که کنش های افراد در گیر در این موقعیت ها را هدایت می کنند.


ریشه لغت فرهنگ

اولین کاربرد واژه فرهنگ در انگلیسی مربوط به"پرورش حیوانات و به عمل آوردن محصولات زراعی بود و هم چنین با مفهوم عبادات دینی (که کلمه cult به معنی "نیایش" نیز از آن مشتق می شود) ارتباط داشت. از قرن شانزدهم تا نوزدهم واژه ی فرهنگ به شکل گسترده ای برای تبیین تکامل ذهنی افراد بشر و رفتارشخصی از راه آموزش به کار گرفته شد. در طول این دوره، واژه ی فرهنگ کم کم به معنای بهبود و اصلاح جامع در کلیت آن نیز به کار رفت و به منزله نوعی معادل "ارزشی"برای "تمدن" استفاده شد. کروبر و کلوکهون مدرم شناسانی بودند که شش درک اصلی از فرهنگ را از یکدیگر تفکیک کردند.

یک تعریف کلاسیک از فرهنگ، متعلق به ادواردتیلور مردم شناس است. تیلور فرهنگ و تمدن را به شکلی هم معنا به کار برده است. این معنا دلالت بر یک کل پیچیده از دانش، باورها، هنر، اخلاقیات، قانون، رسوم و هرتوانایی های دیگر و عاداتی دارد که توسط بشر به عنوان عضوی از اجتماع، اتخاذ شده است.


فرهنگ پذیری

فرهنگ پذیری را می توان فرآیند تحول فرهنگی تعریف کرد که در جریان آن، تماس کم و بیش پیوسته ای میان دو یا چند گروه فرهنگی متمایز به این نتیجه می انجامد که یک گروه عناصری را از فرهنگ گروه یا گروه های دیگر می گیرد، یا ترکیب تازه ای از آن پدید می آورد و یا آن را به طور کلی نفی میکند. فرهنگ پذیری هنگامی مطرح می شود که با نتایج تماس یا برهم کنش دست کم دو گروه فرهنگی متمایز روبرو باشیم. فرهنگ پذیری اساسا به یک بستر زمانی نیاز دارد که فرآیند تغییر با آن آغاز می شود.


بازتولید فرهنگی

انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر را بازتولید فرهنگی می نامند. بازتولید فرهنگی عامل اصلی بقا و حفظ هر جامعه ای است. بی شک بدون باز تولید فرهنگی بسیاری از باورها، ایستارها، الگوهای رفتاری و عقاید به دست فراموشی سپرده می شود. بازتولید فرهنگی از طریق درونی شدن باورهای فرهنگی در افراد در طول تاریخ صورت می پذیرد.


فرهنگ مادی و معنوی

آنچه تحت مفهوم فرهنگ مادی تعریف می شود درتقابل و تفاوت با فرهنگ معنوی است. فرهنگ مادی، دست ساخته های بشری است که قابل لمس، قابل مشاهده و اندازه گیری است، ابزارآلات، تکنولوژی، بناها و ... را می توان تحت عنوان فرهنگ مادی طبقه بندی کرد. در مقابل، فرهنگ معنوی به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازه گیری نیست، که خود را در قالب عقاید، باورها، اندیشه ها، ایستارها، هنجارها، الگوهای رفتاری و ... نشان می دهد. باید متذکر شد که فرهنگ مادی و معنوی از یکدیگر جدایی ناپذیرند و هر فرهنگ مادی، برخاسته از فرهنگ معنوی است.


فرهنگ و تمدن

فرهنگ یکی از پیچیده ترین مفاهیم در نظریه اجتماعی است. آلفرد کروبر چند درصد تعریف از فرهنگ را که در گفتمان علمی به کارگرفته شده اند، فهرست کرده اند. در کاربرد فعلی متداول زبان، دو مفهوم از فرهنگ متمایز شده است:

تعریف نخست

یک مفهوم بسط یافته از فرهنگ است که تمام آفریده های دست بشر در شرایط زندگی انسانی را در برمیگیرد. مفهوم فرهنگ در اینجا در تضادبا مفهوم طبیعت و همه چیزهایی است که در آن یافت می شود. گستره اشکال فرهنگی ازساختن خانه تا به کارگیری ابزار آلات، لباس پوشیدن و نزاکت اجتماعی تا حکومت و نهادهای اجتماعی تا قلمروهای علم و هنر را در برمیگیرد.

تعریف دوم

مفهوم محدود از فرهنگ است که به جنبه های معنوی و هنری محدود می شود و اغلب یک اشاره ضمنی به امری ممتاز و عاری از غرض را به همراه دارد. فرهنگ در این بستر بیشتر همان ادبیات، هنرهای والا و فلسفه می باشد.در یک دوره زمانی طولانی مفهوم بسط یافته از فرهنگ عمدتا در مردم شناسی و قومشناسی مورد استفاده قرار میگرفت. در حالیکه جامعه شناسی، اغلب با حوزه مفهومی محدود فرهنگ محدود فرهنگ دل مشغول بوده است.


فرهنگ، اخلاق و دوران مدرن

جامعه شناسی فرهنگی همواره درگیر پرسش از رابطه میان اخلاقیات، مذهب، و شرایط مدرن بوده است. ابعادی از فرهنگ که میتوان تحت عنوان اخلاق به آن پرداخت. این سوالات محور اصلی نظریات امیل دورکیم و ماکس وبر رابه عنوان نسل اول جامعه شناسان، شکل داده است.

جامعه شناسان معاصری همچون رابرت بلا، پیتربرگر، زیگموند باومن و رابرت پاتنام نیز به موضوع اخلاق در جامعه شناسی فرهنگی پرداخته اند. زیرا توجه به زوال اخلاق و بحران اخلاق بخش مهمی از نظریات جامعه شناسان کلاسیک و مدرن بوده است: توجه به آنچه از نظر چارلز تیلور داستان زوال نامیده شده است. در این معنا که به موازات مدرن شدن جوامع، عناصر سنتی همچون اعتقادات، اخلاقیات، و آیین ها، به شکلی اجتناب ناپذیر از تکثر و آمیختگی زندگی فرهنگی کاسته می شود.

اخلاق مدرن، برخلاف اخلاق سنتی، اخلاق مبتنی برچند صدایی است. در این معنا که ارزش های اخلاقی دیگر از جانب یک موقعیت یا فرهنگ اخلاقی عمومی و متعارف صادر نمی شود بلکه از سوی گروها و اجتماعات مذهبی و اخلاقی متعددی بیان می شود که در تضاد یا هماهنگی اما با هم و در کنار هم حضور دارند.


فرهنگ مدرن

مفهوم مدرنیته معمولا متضمن مقابله با امورمرتبط با سنتی، و به ویژه، مقابله با دوره تاریخی است که زمانه آن گذشته است و دورانی دیگر جایگزین آن شده است. در هنرها و دیگر حوزه های فرهنگ، مدرنیسم تکوین اشکال هنری خود اندیش تر در اواخر سده نوزدهم اشاره دارد.

بخشی از آثار هنری که می توان نام هنر مدرنیستی را بر آن گذاشت، نشانگر تعهد سیاسی بیشتر و تمایل بیشتر هنرمند برای ایجاد تغییرات اجتماعی است و یا نشان دهنده تعهد هنرمند به تقلید آثاری است که با زندگی اجتماعی مدرن تناسب داشته باشد. اساسا در هنر مدرنیستی قواعد و قراردادهای هنر رئالیستی زیرپا گذاشته می شود. در نتیجه توجه هنرمند از موضوع مورد مطالعه به خود فرآیند آن موضوع معطوف است. برای مثال از خود موضوع نقاشی به فرآیند نقاشی معطوف است.

 

این مقاله بخشی از کتاب جامعه شناسی فرهنگی نوشته سولماز حشمتی و زهرا آقاجانی بود که جهت آشنایی اساتید، دانشجویان، و علاقمندان حوزه جامعه شناسی با مفاهیم و مطالب کتاب آمده است. 


منبع:: کتاب جامعه شناسی فرهنگی
نویسندگان:: سولماز حشمتی | زهرا آقاجانی